این خاطره از من نیست ولی بزرگامون میگن منم براتون میگم
لر ها رسم دارند که وقتی یکیشون میمیره
اونایی که خیلی از نزدیکای مرحوم هستند میان و خاک میریزن رو سرشون و محکم میزنن تو سرشون
:khak: :khak:
♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥ * ♥
حالا یه روز زمستونی یه یارویی به اسمه علی ممد میمیره از لرا
*narahat* *narahat*
بعد چون سرد بوده مردم میان و یه جا نزدیک قبر با پوسته ها چوبیه بلوط آتیش روشن میکنن
بعد یه یارویی میاد از دور شروع میکنه ناله کردن
*gerye* *gerye*
وِوی علی ممد وِوی علی ممد
بعد میرسه نزدیک قبر
دستشو میکنه تو خاکستره بلوطا میکوبه تو سرش میگه علی ووِی علی ممد
:khak: :khak:
بقیه هم سریع دستاشو میگیرن که زیاد خودشه نزنه
از قضا یدونه ذغاله بلوط از داخل خاکسترا میوفته تو یقش همون موقع که زده تو سرش
*ey_khoda* *ey_khoda*
بعد هی میخواد زور بزنه ذغاله دراره مردم فکر میکنن میخواد خودشو بزنه
هی سفت تر میگیرنش
بعد هی میگه سُوختوم سُوختوم سُوختوم
بعد بقیه بش میگن خدا بیامرزتش ، خودتو زیاد ناراحت نکن
بعد یارو میبینه فایده نداره
*bi asab* *bi asab*
میگه ای بابا ریدوم منه قبره علی ممد ز داغه بلوط سوختوم
♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦ ♦
لیست خاطرات قرار داده شده تا به حال ◄